مثل نصفه شکاندنش، مثل باقی ماندن دو نیمه و تصمیم به کشیدنِ نیمه‌ها، مثل اولی، مثل غلیظ مثل توانستن، مثل مثل همیشه نبودن، مثل اصل غلظت تلخی، مثل نچسبیدن، ماندن، افتادن، بلند شدن، آوردن یکی دیگر، دیدن، بهتر دیدن، ماندنِ هنوز یکی دیگر، کشیدن، مثل قبل بودن‌های کم توان، ملو، آهنگ‌های نا آشنا. تمام شدن‌های همیشگی، ماندن در کف. رفتن سراغ کاملِ بین دو نیمه، مثل همیشه تلخ بودن، احساس تلخی متوالی، سه بار سرچ کردن پونز اشتباهی، بعد پونز، دود خوردن چشم‌ها، اشک‌های در آمده، پاک کردن، پک، پک، پک، بعدی و بعدی‌هایش. مثل رسیدن به ته،‌ التماس سیگار، کام‌های آخر که می‌سوزند، لب‌ها که التماس می‌کنند بمان، که می‌سوزند، که سوختن را درد را دوست دارند، که می‌افتد، با یک قطره اشک، که هنوز سرخ است، که لج‌ام می‌گیرد، که هنوز می‌خواهم، می‌خواهمت، مثل آخرین کام‌های سوزاننده سیگار، که آتش افتاده، که با ته نارنجی می‌زنم رویش، که از لجم می‌خواهم خاموش کنم، که نمی‌شود، که باز تلاش می‌کنم، که خاموش نمی‌شود، تمام نمی‌شودم نمی‌خواهد باشد، برایم. چه گناهی؟ که باز تلاش، که اشک‌ها، که بس کن، که چه‌قدر سمجی دختر، که باز، زندگی تشابه مسخره‌ایه. و همان لحظه که ولش کردی خاموش شود، انگار بخواهد بگوید قوی‌تر است، که بنویسی و له کنی و بلرزی و تهش‌ را فوت کنی‌.


- من آدم پنهان کردن نبودم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها